هنر، مقوله ای است که تعریف مشخص و همه جانبه و همه پسندی برای آن نمی توان یافت و اصولا به راحتی قابل تعریف و توصیف نیست. هنر، امری معنوی است و در دل آن نوعی اشراق و شهود نهفته است.
هنر قانون خاصی ندارد و به طور کلی نمی توان گفت هنر دارای فلان فرمول مشخص است و هر کسی از آن پیروی نکند هنر نمی داند و هنرمند نیست. در مطلب قبلی، به صورت اجمالی به مفهوم هنر و هنرمند پرداختیم.
می توان گفت که هنر به نوعی، توانایی خلق لذت برای بیننده یا شنونده است. حس دلپذیری که در وجود افراد پس از دیدن یا شنیدن و یا لمس یک اثر به وجود میآید، نشانه آن است که فرد با یک اثر هنری روبرو شده است.
نکته مهم، این است که لازم نیست فرد مخاطب، حتما هنرمند یا هنرشناس باشد. اگر چه شخص هنرشناس، مسلما از آثار هنری، لذتی بالاتر و آگاهانه تر خواهد برد، اما در عین حال، هنر و شیء هنری در وجود افراد عادی و کسانی که به طور کلی درکی از هنر ندارند هم حس زیبایی شناسی و لذت به وجود میآورد. این لذت درونی، امری انسانی و جهانی است، به همین دلیل گفته می شود که هنر، یک امر جهانی است.
حتی خود هنرمندان هم نمیتوانند تعریف کاملی از هنر داشته باشند. زیرا دیدگاه افراد متفاوت است. چون مفهوم هنر، ذهنی است.
هنر، وسیله ای برای انتقال مفهوم درک شده در لحظه ای خاص توسط هنرمند از زمان، مکان، طبیعت، تاریخ و یا هر موجود دیگر به بیننده یا شنونده است. به همین دلیل، هنر اغلب برداشتهای ذهنی از محیط است.
آنچه را که هنرمند تولید میکند، لزوما و دقیقا به همان خوبی که خودش لمس نموده، توسط سایر مردم درک و فهمیده نمی شود. دنیای ذهنی همه انسانها مانند هم نیست و به همین دلیل است که هر هنری که ارائه میشود، برداشت ها و تاویلهای متفاوتی از آن ارائه میگردد که به آن، هرمنوتیک گویند.
پس از این که یک اثر هنری تولید می شود، هر شخصی مطابق با ذهن خود و میزان اطلاعاتی که از جنس آن هنر دارد، از اثر برداشتی خواهد داشت. این برداشت، منجر به لذتی کاملا شخصی و خصوصی خواهد شد.
مفهوم هرمنوتیک نشان می دهد که چرا در میان یک قوم و قبیله و فرهنگ، مثلا هنر تجسمی، پیشرفت زیادتری از هنر موسیقی داشته است.
واقعا جای پرسش است که چرا ایرانیان، شعر و شاعری و به طور کلی ادبیات را بیشتر می پسندیدند و رومیان مجسمهسازی و نقاشی را؟ ایرانیان شعر و ادبیات را بیشتر دوست داشتند، زیرا ذهن اغلب مردم با شعر آشنا بود و سخنوری را خوب میفهمیدند و ارتباط بهتری با آن برقرار میکردند، در حالی که رومیان مردمی دیداری بودند و گچبری، نقاشی و مجسمهسازی را بیشتر میفهمیدند.
توجه هر قوم به یک هنر، نشان از آن دارد که این هنر توسط مردم آن منطقه، بهتر از سایر هنرها درک میشده است. وقتی نظامی گنجوی، شاعر قرن پنجم، ماجرای سنگتراشی فرهاد را با شعر بیان میکند و برای آن دلیلی عشقی و احساسی میآورد، به این مفهوم است که در زمان نظامی، هنر سنگ تراشی فرهاد منسوخ شده و یا خریدار چندانی نداشته است.
به طور سنتی و کلاسیک، هفت دسته بندی برای انواع هنرها در نظر گرفته شده است که بخشی از این دسته بندی از آرای ارسطو گرفته شده است. از این دسته بندی ها با عنوان هنرهای هفتگانه بشری یاد می شود و معمولا ترتیب هنرها به شکل زیر است:
هنر اول: موسیقی
هنر دوم: حرکات نمایشی
هنر سوم: هنرهای ترسیمی
هنر چهارم: هنرهای تجسمی
هنر پنجم: ادبیات
هنر ششم: هنرهای نمایشی
هنر هفتم: سینما
البته با پیشرفت تکنولوژی در دوران مدرن و پست مدرن، هنرهای دیجیتال و کامپیوتر که مواردی مثل بازی های ویدیویی و … را در برمی گیرد هم به عنوان هنر هشتم به لیست انواع هنرها اضافه شده اند.
موسیقی، ابزار و زبانی برای بیان احساسات است. زمانی که یک موسیقی آرام می شنویم حس آرامش به ما دست می دهد و سبک و سیاق دیگری از موسیقی، می تواند حس و حال ما را آشفته کند. این موسیقی می تواند، صدایی از دل طبیعت باشد و یا نوایی ساخته دست بشر.
حرکات نمایشی، دومین دسته بندی از هنرهای هفتگانه به شمار می آید. هنر نمایشی هم به صورت گروهی و هم فردی، قابل اجراست. حرکات نمایشی بر اساس حرکات و فعالیت هایی موزون و هدفمند طراحی و اجرا می شوند و زیبایی و هماهنگی این حرکات می تواند روح زیباپسند و زیبایی شناس انسان ها را تحت تاثیر قرار دهد. از حرکات نمایشی می توان به رقص های مختلف از جمله باله، فولکور، آیینی و… اشاره کرد. سیرک هم شاخه ای دیگر از حرکات نمایشی بسیار مهیج و زیبا است که در اواسط قرن هفدهم در غرب اروپا به عنوان شاخه ای از حرکات نمایشی وارد شد.
هنرهای ترسیمی، از جمله هنرهای دیداری و بصری هستند که هنرمند با به تصویر کشیدن یک موضوع از دیدگاه های مختلف و یا آمیختن موضوعات مختلف با یکدیگر، مفهوم مورد نظرش را به مخاطب خود منتقل می کند. هنرهای نقاشی، گرافیک، عکاسی، خطاطی، طراحی و… همگی از جمله هنرهای ترسیمی به شمار می روند.
دسته ی دیگری از هنرهای هفتگانه ی وابسته به حس بصری، هنرهای تجسمی است. از جمله هنرهای تجسمی مجسمه سازی، کاریکاتور، طراحی لباس، شیشه گری و … را می توان نام برد. هنرهای تجسمی، تعدد و گستردگی زیادی دارند. این هنر بصری قابل تقسیم به دو بخش می باشد: بخش اول مانند رنگ و شکل و خط و سطح که قابل مشاهده هستند و بخش دوم که توانایی های هنری یک هنرمند را به نمایش می گذارد.
ادبیات نیز از دیگر هنرهای هفتگانه به شمار می آید. ادبیات و هنرهای ادبی می تواند نمادی از فرهنگ های مختلف در هر جامعه ای و ابزاری برای انتقال افکار و احساسات میان انسان ها باشد. این هنر که به دانش فرهنگی نیز شهرت دارد در زمینه های مختلف از جمله شعر، داستان، نویسندگی، سفرنامه و… تعریف می شود. هنر ادبی به واسطه خوب حس کردن، خوب اندیشیدن و خوب نوشتن، خود را نشان می دهد.
ششمین دسته از هنرهای هفتگانه، شباهت زیادی دارد به حرکات نمایشی که در جایگاه دوم از لیست هنرهای هفتگانه قرار دارد. اما به طور کلی، وجه مشترک آنها استفاده از ارکان فیزیکی و انسانی در نمایش است. هنرهای نمایشی بستگی به عواملی از جمله تماشاگر، متن، محل و زمان نمایش و … دارد که در کنار یکدیگر می توانند به روایت یک داستان در خلال ایفای نقش بازیگران منجر شوند. زمانی که هنرهای نمایشی زنده مانند پانتومیم، اپرا، نمایش های عروسکی و هنرهایی از این دست به صحنه آمدند، تغییر و تحولی را در هنر و جامعه هنری پدید آوردند.
سینما، قدمتی کمتر از بقیه دسته بندی های هنر دارد و از آن به هنر هفتم تعبیر می شود. سینما در لغت به معنای حرکت و جنبش است، اما در اصطلاح، برگرفته از واژه سینماتوگراف است که به ترکیبی از تصاویر متحرک که بر روی یک پرده نمایش داده می شوند، گفته می شود.
ژانرهای مختلف سینمایی با به تصویر کشیدن سبک های مختلف، روایات متفاوتی از زندگی را به نمایش می گذارند. این روایات، در برگیرنده تاریخ و هنر و فلسفه و فرهنگ زندگی مردم است در گذشته، حال و حتی پیش بینی هایی از آینده هم به دست می دهد. سینما در زندگی بشر در القا و نهادینه سازی ارزش های مادی و معنوی و تغییر الگوهای زندگی انسانی، همواره نقش بسیار مهم و اثرگذاری داشته و دارد.
هنرهای هفتگانه در چند بخش با هم اشتراکاتی دارند، مواردی چون احساسات و عواطف، تخیلات، چند بعدی و چند معنایی بودن آثار، از جمله وجوه مشترک انواع هنرها هستند.
احساسات و عواطف فرد هنرمند: بیشتر آثار هنری بر اساسا عواطف انسانی شخص هنرمند شکل می گیرند و تعقل و منطق، کمتر نقشی در خلق آثار هنری دارند. البته این بدان معنی نیست که هنرمند از عقل، شعور و درک خود در خلق آثار استفاده نمی کند، به عبارتی یعنی احساسات هنرمند بر تعقل او در خلق آثارش برتری بیشتری دارد.
تخیل یکی از ارکان شکل گیری آثار هنری به شمار می رود، هرچه هنرمند حس تخیل قوی تر و بهتری داشته باشد آثار او در بین سایر هنرمندان شاخص تر می شود.
چند معنایی بودن آثار هنری: این بدین معنی است که وقتی هنرمند اثری را خلق می کند هر کس که در مقابل آن قرار می گیرد با توجه به تفکرات و احساسات خود می تواند برداشت و تاویل متفاوتی از آثار هنری داشته باشد که در بخش هرمنوتیک هنر در این مطلب به آن اشاره کردیم. وقتی یک اثر هنری از عواطف و احساسات هنرمند شکل می گیرد نمی تواند معنایی تک بعدی داشته باشد و استنباط از آن متفاوت می شود که البته این برداشت ها به تفاوت های ذهنی مخاطبان هم بستگی زیادی دارد.